تولد دوباره... زندگی تازه

وقتی که عشق تو قلب آدم رخنه می کنه... میشه دوباره متولد شد... میشه زندگی تازه ای ساخت...

تولد دوباره... زندگی تازه

وقتی که عشق تو قلب آدم رخنه می کنه... میشه دوباره متولد شد... میشه زندگی تازه ای ساخت...

۱۰ روز تا آغاز... (روز سوم) سایه ای بر تمام آرزوها

My Happy Ending...
دیگه آهنگهای آروم هم آرومم نمی کنه...
دلم میخواد داد بزنم...
احساس می کنم صدام داره تو گلوم خفه میشه...
اما مهم اینه که این دقایق می گذره...
صدای اسپیکر کامپیوتر تقریبا تا آخراشه...
کسی خونه نیست...
و آوریل میخونه...
My Happy Ending.............
دلم آهنگ evanesence میخواد... هر چی گشتم سیدیش رو پیدا نکردم...
شاید فردا هم کسی خونه نباشه...
شاید بشه فردا هم صدای اسپیکر رو تا آخر زیاد کرد تا همراه با آهنگ فریاد زد...
دلم داد میخواد...
دقایق دارن می گذرن و لحظه لحظه این منم که دلتنگ و دلتنگتر میشم...
داره به آخرای آهنگ می رسه...
...
و آخر...
چشمانم رو می بندم و به فردا فکر می کنم که روز چهارم هم سر خواهد رسید...............
نمیدونم فردا برای فریاد بهانه چی باشد داشته باشم...
10 روز برای آغاز لحظه لحظه داره به انتها نزدیک میشه و شروع یعنی آغاز همه چیز برای من...
یاد آهنگ سعید محمدی افتادم...
همیشه با محمد که با ماشین میریم بیرون این آهنگ رو میذاریم...

هوای من شد... هوای تو
صدای من شد... صدای تو
تپیدن قلب به خاطرت... کشیدن درد برای تو...

ای گل یاس و سپید من
ای طلوع خورشید من...
عطر تن تو به جان من چه خوش نشست..........................

یادم نمیره روزی که با محمد از جلوی خونشون رد شدیم...
طبق معمول بی شعور بازیش گل کرد و دستش رو گذاشت روی بوق...
این آهنگ هم مثل همیشه تنها آهنگ ما بود...
نمیدونم...
با اینکه از کارش دلگیر شدم اما احساس خوبی داشتم...
احساسی که بعد از مدتها دوباره سراغم اومده..................

تو ز دیار من آمدی...
سکوت جانم به هم زدی..........................

نظرات 1 + ارسال نظر
... دوشنبه 9 مرداد 1385 ساعت 18:15 http://gomshooode.blogsky.com

سلام ...
خوشحالم که به وبلاگ من سفر کردی ...
امیدوارم خیلی ناامید کننده نباشه ...
وبلاگ جالب و خاصی داری ...
منتظرم تا روز دهم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد