تولد دوباره... زندگی تازه

وقتی که عشق تو قلب آدم رخنه می کنه... میشه دوباره متولد شد... میشه زندگی تازه ای ساخت...

تولد دوباره... زندگی تازه

وقتی که عشق تو قلب آدم رخنه می کنه... میشه دوباره متولد شد... میشه زندگی تازه ای ساخت...

یک روز پر از سکوت و انتظار...

سکوت...
یک روز پر از سکوت و انتظار...
و این انتظار انگاری پایان نداره............
دلم گرفته خدا...
دیشب که نامزدی حامد و سحر بودم آرزو می کردم که الان کنارم بود...
یه شب پر از لبخند...
شاید جبران همه ی انتظارهای سخت...

سختیها زیاده...
مشکلات زیاده.....
اما فکر می کنم ارزشش رو داشته باشه...
مگه نه خدا جون؟...

امروز خیلی دلگیره...

نظرات 1 + ارسال نظر
فهیمه سه‌شنبه 17 مرداد 1385 ساعت 20:01 http://dozd_del.blogsky.com

سلام

پیش‌ از آن‌که‌ واپسین‌ نفس‌ را برآرم‌،
پیش‌ از آن‌که‌ پرده فرو افتد،
پیش‌ از پژمردن‌ آخرین‌ گل‌،
برآنم‌ که‌ زندگی‌ کنم‌
برآنم‌ که‌ عشق‌ بورزم‌،
برآنم‌ که‌ باشـم‌...

خوش باشین
خدانگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد