صدای زنگ موبایلم که بلند شد دلم یهو خالی شد. اول فکر کردم مثل همیشه پسر دائیمه و میخواد اذیت کنه...
اما همینطور داشت زنگ میخورد... حس کردم که خودتی...
اشتباه نکرده بودم...
حس کردم که چیزی شده... حس کردم که میخوای باهام حرف بزنی... و حس کرده بودم که چی میخوای بهم بگی...
کلی حرف داشتم که باید بهت می گفتم...
اما همه ی حرفهام بعد از چند قدم تو ذهنم گم شد...
هنوز به 10 قدم نرسیده بودیم که گفتی باید از هم جدا بشیم... گفتی این قراره آخرمونه!.....
این وسط کسی رو مقصر نمی دونم... مخصوصا تورو...
از خدا هم گله ای ندارم که اینطوری تنهام گذاشت... می دونم که تقصیر خودمه...
اما هنوزم حس می کنم که می تونیم با هم باشیم... می تونیم با هم به همه چیز برسیم... می تونیم با هم همه ی مشکلاتمون رو حل کنیم...
دلم میخواد حرف بزنم اما نمیدونم چی می تونم بگم...
شدم مثل کسی که آرزو داره حرف بزنه اما دهنش رو بستن... لال شده...
دوستت دارم و نمی تونم اینطور رفتنت رو ببینم... کاش می فهمیدی که با این حرفهات داری خوردم می کنی...
ما با هم از اول قرار ساختن گذاشتیم... گفتیم اگه همه ما دو تا رو شکستن ما دوباره همدیگه رو می سازیم...
می دونم... منم این وسط مقصر بودم... منم نباید تنهات می گذاشتم... اما خودت هم می دونی که همش تقصیر من نبود...
قبول دارم... من اشتباه کردم... از این بابت هم معذرت می خوام...
امیدوارم که همه این روزها خیلی زود تموم بشن... کاش همه چیز دوباره درست بشه... کاش دیگه هیچ مشکلی نباشه...
حالم از آدمهایی که نمی تونن جلوی دهنشون رو بگیرن به هم میخوره... آدمهایی که نمی دونن گفتن رازهای دیگران زندگیشون رو خراب می کنه...
شاید قصدش کمک بود.. نمی دونم...
روزهای عجیبیه... روزهایی که شاید بی نهایت مهم باشه...
می خوام بدونی که تنهات نمی گذارم... همه چیز رو ازم بگیرن دیگه تنهات نمی گذارم...
باور کن به خاطر یه لحظه خنده ت زندگیمو می دم... فقط اگه تو دیگه اذیت نشی... فقط اگه تو دیگه نا امید نشی...
امروز عزیزترین مهمون زندگیم رو داشتم...
از صبح منتظر اومدنتون بودم...
دلم میخواست لحظه لحظه ای که مهمونم بودی بهت خوش بگذره...
حس می کنم که روز خوبی بود... با اینکه نگاهمون بعضی وقتها از سر حرفهای 2 روز قبلمون سنگین می شد اما روز خوبی بود...
امروز روز عیده... امیدوارم که صاحب همین عید کمکمون کنه نازنینم...
کمکمون کنه تا محکم جلوی همه سختیها وایسیم...
من جلو... تو پشت سرم... قول میدم که کم نیارم...
تو فقط منو محکم بگیر... پشتم قایم شو... قول می دم به خاطر تو هم شده تا آخرش طاقت بیارم و برم...
فقط بهم اطمینان کن و محکم بغلم کن..................................
دوست عزیزم ، سلام
ما برای خرید از اینترنت و کسب درآمد روزانه، در یک وبلاگ محیطی شفاف و ساده برایتان مهیا نموده ایم... شانسی که شاید دیگر سراغ شمانیاید !!!!!!
سایت ایرانی که در حال حاضر بزرگترین بانک اطلاعات کتب ایران را دارا می باشد و همچنین دارای فروشگاه اینترنتی از محصولات مصرفی مورد نیاز می باشد که شما میتوانید از خریدی که انجام میدهید پورسانت کسب کنید و نیز به میزان فعالیت خود درامدی از 10 تا 50 هزار تومان در روز رو بدست آورید...
( هماهنگ با قوانین مجلس ) WWW.IRANBIN.COM
راستی اینو هم گفته باشم که نقد کردن پورسانت به وسیله واریز پول به حساب
بانکی شخصی انجام می گیرد که در هیچ سیستمی نیست ///....////....////
ضمنا ثبت نام رایگان هست ، می تونید با خیال راحت عضو شده ، وارد سیستم شوید و کارتونو شروع کنید...( همیشه و قدم به قدم ، همراه شما خواهیم بود )
MuchMoney2006.Blogsky.Com ( ایران ---- ر یا ل )
یا حق
سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...
میلاد یگانه منجی بشریت، مهدی موعود (عج) مبارک باد !
سلام حسام جان مرسی عزیز من در این شرایط فقط به مادرم فکر می کنم چون الان دو هفتست که ازم دوره دلم خیلی واسش تنگه الان فقط به اون نیاز دارم منظورم در مورد قسمت نظرات اینه که بهتر قسمت نظرات را غیر فعال کنی یعنی بعد از تائید شما نظرات تائید بشه ممنون می شم چون نمی خوام چیزائی که بهتون می گم کسی بدونه... خیلی حرف دارم... دلم خیلی پر... اون کسی که فکرشو نمی کردم ولی... بی خیال بگذریم مرسی که این همه به من لطف داری راستی از اون خانوم گل چه خبر؟