تولد دوباره... زندگی تازه

وقتی که عشق تو قلب آدم رخنه می کنه... میشه دوباره متولد شد... میشه زندگی تازه ای ساخت...

تولد دوباره... زندگی تازه

وقتی که عشق تو قلب آدم رخنه می کنه... میشه دوباره متولد شد... میشه زندگی تازه ای ساخت...

حرفهای زیر باران...

اولین قدمهامون زیر بارون هم بالاخره برداشته شد...

با اینکه خیلی چیزها داشت عوض میشد... یعنی شاید قرار بود عوض بشه!‌ نمی دونم....

قشنگیش به این بود که توی اون فضای به اون بزرگی و زیر اون بارون قشنگ کسی جز ما ۲ تا کنارمون نبود......

تا همیشه به یاد دارمش عزیزکم.............

دوستت دارم ولی راستش نمی دونم چندتا! تو مدرسه به ما تا یه حدی شمردن یاد دادن! وقتی شمردم دیدم هنوز خیلی دیگه مونده!

ولی من بلد نبودم!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
نسرین چهارشنبه 26 مهر 1385 ساعت 21:41 http://www.nasigoli.blogsky.com

به نام خدا
گفت بنویس
گفتم با چه بنویسم قلم ندارم
گفت با استخوانت بنویس
گفتم مرکب ندارم با چه بنویسم
گفت با خونت بنویس
گفتم ورق ندارم بر روی چه بنویسم
گفت بر روی قلبت بنویس گفتم
چه بنویسم
گفت بنویس دوست دارم

امیر پنج‌شنبه 27 مهر 1385 ساعت 18:34 http://amirlovek.blogsky.com

دوستم داشته باش
عطرها در راهند
دوستت دارم ها
آه
چه کوتاهند

امید جمعه 28 مهر 1385 ساعت 23:08 http://taranomeshg.blogfa.com

سلام
خوبی شاید به اندازه تمام کهکشانها

سجاد یکشنبه 30 مهر 1385 ساعت 17:53

یک ناشناس چهارشنبه 3 آبان 1385 ساعت 17:26 http://nightlight.blogsky.com

سلام.
چی شده؟دیگه با اون آتش همیشگی نمینویسی.اما هر چی هست خوبیش اینه که مثل همیشه دلنوازه.می دونی چیه؟ من وقتی بخوام به یکی بگم دوست دارم می گم به اندازه همه ستاره های دنیا.اونطوری بهتره چون ستاره ها اونقدر زیادن که نمیشه شمردشون.اون قدر زیبان که چیزی از اونا زیباتر وجود نداره.و اونقدر ساکت.ساکت به اندازه همه دنیا.چون سکوت بهترین زبان واسه ما آدمای دلگرفته و غمگینه.
موفق باشی
یک ناشناس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد