سلام به همه...
عیدتون مبارک (:
امسال یکی از بهترین عیدای من بود...
از همین امروز صبح تا حالا...
به همه خوش بگذره.....................
اولین قدمهامون زیر بارون هم بالاخره برداشته شد...
با اینکه خیلی چیزها داشت عوض میشد... یعنی شاید قرار بود عوض بشه! نمی دونم....
قشنگیش به این بود که توی اون فضای به اون بزرگی و زیر اون بارون قشنگ کسی جز ما ۲ تا کنارمون نبود......
تا همیشه به یاد دارمش عزیزکم.............
دوستت دارم ولی راستش نمی دونم چندتا! تو مدرسه به ما تا یه حدی شمردن یاد دادن! وقتی شمردم دیدم هنوز خیلی دیگه مونده!
ولی من بلد نبودم!!!
همه چیز می تونه با یه حرف درست بشه...
با یه کلمه!
فقط اگه دفتر لغاتت این کلمه رو داشته باشه گلم.........
دلم برات تنگ شده!
باید براش حتما یه متن هزار خطی بنویسم!
یه دفتر ۱۰۰۰ برگم که باید همش رو با همین یه جمله می خوام سیاه کنم خانومی...
دلم برات تنگ شده!...
آره...
روزای جدیدی اومده که رنگش مثل پاییز فقط و فقط نارنجیه...
چند روزی هست که ندیدمت...
۳ روز... ۴ روز... نمی دونم! برای من که اگه راستش رو بپرسی یه عمر...
این چند روزه اتفاقای مختلفی افتاد...
خوب ترینش کار جدیدم بود... البته بگذریم که تو این ۲ روز قد ۱۰ روز کالری سوزوندم
ولی خوب... گفته بودم... به عشق بعضیها آدم همه کار می کنه!
فردا شروع دانشگاهه...
و یه اتفاق نارنجی دیگه قراره رخ بده... شروع دوباره ی یک سال دیگه ی درسی...
خوب چه خوب و چه بد قراره بیاد دیگه... کاریش نمیشه کرد!
تازه کلی سفارش نقاشی هم گرفتم! جالبه... نه؟
اینبار نوشتنم یکم عوض شد... دیگه وبلاگه و سبک و روش خاصی نداره! شما ببخشید...